ایران آفتاب
تقدیم به آخرین سفیر واپسین منتقم خون حسین، رهبر عاشورایی امت اسلام
“محراب” با آن همه یادگاری از ابوتراب، اسلام ناب، اسلام پابرهنه ها، اسلام منهای اشرافیت، منهای آل و ایل و قبیله و دماغ فیل، باز هم به خون نشست. آری! محراب، محل حرب با شیطان است، نه فقط محل دوستی با خدا. مختار، با آن همه زخم که در بدن داشت، با آن همه تیر، شد سفیر “فزت و رب العلی”، که به خدای علی، ابوعبید ثقفی، رستگار شد. مختار را فتنه گران زبیری کشتند؛ با تیرهای سرگشاده که از کمان آشوب رها می کردند. ناجوان مردان بی صفت، جرئت جنگ رویاروی نداشتند. از دور، تیر می انداختند. همچنان که بر گلوی 6 ماهه حسین، از دور، تیر انداختند. همچنان که عباس را. همچنان که علی را وقت نماز. رویاروی شمشیر می زدند، همه شان را می کشت مختار. مختار مردی از جنس انتقام است. انتقام، حتی از کربلا نبودنش. از جبر روزگار. انتقام از طلحه و زبیر و از همه خواص بی بصیرت. آری! مختار دعوا داشت با همه. با همه سراب و شراب و حباب. با همه آل جمل و آل معاویه و آل خوارج. با اهالی زر و زور و تزویر. با آقازاده هایی که نام شان را باید به حروف اختصاری نوشت. با زالو صفتان اقتصادی. مختار را اصلاح طلبانی کشتند که تاریخ جرئت نکرد فتنه گر بخواندشان. هم خودشان را و هم خاندان شان را. برای آل زبیر، کعبه مساحت قطر شکم شان بود، اما برای مختار، شان دین خدا، و مقام عدالت، حتی از شان خانه خدا هم برتر بود، اما مختار اتفاقا در خانه خدا به شهادت رسید. خانه خدا که فقط کعبه نیست. کعبه به جز سنگ نیست. کعبه یعنی علی. مختار را همان کسانی کشتند که پدران شان در جمل، و صد البته در جمل 88تنها گذاشتند علی را. ناکسانی ناکث تر از ناکثین. کارگزاران ابلیس. اربابان شکم، دنیا، صندلی و لفت و لیس. سابقه داران تزویر. حضراتی که “ناگفته ها”ی شان همیشه بیشتر از “گفته ها”ی شان است. چماق به دستان سابقه. ناجوان مردانی از قبیله غرور و نخوت و خودبزرگ بینی. عناصر نقاب، نه انصار انقلاب. مصلحت پرستان، نه عدالت دوستان. سرگشاده نویسان اشرافیت. اصحاب فتنه. همین اصحاب فتنه 88 که آل زبیر را ما هم دیده ایم در فتنه ای که از سر گذراندیم. آقازاده ها را ما هم دیده ایم. آل پول و آل ملک عبدالله و آل علی عبدالله صالح و آل خلیفه و آل لندن و آل بی عدالتی و آل خرید را ما هم دیده ایم. سران فتنه 88در رکاب همان سوار شدند که به دروغ گفت: “یا خیل الله! ارکبی…”. مردان خداجوی آل زبیر. آشوب گران عاشورا. آتش زنندگان خانه خدا. مردی با عبای شکلاتی، به همان رنگ عبای عبدالله بن زبیر. به همان رنگ عبای ملک عبدالله. کاش نشان نمی دادند لحظه شهادت مختار را. در آستانه ماه محراب، ماه روزه، شهادت مختار، یک روضه باز بود. خوب شد نشان ندادند شهادت عباس بن علی را. چشمان ما تاب دیدن این همه بی صفتی دشمنان علی را ندارد. ما می میریم اگر برخی صحنه ها را ببینیم. ما کجا و تاب علقمه کجا؟! ما تاب جمعه های بی مختار را نداریم. دل ما برای منتقم، تنگ می شود. حالا بدون مختار، جمعه ها برای ما دلگیرتر می شود. ما دل داده بودیم به مردی از تبار ثقف. ما انتقاد داریم به “ابراهیم”، ولو آنکه پسر “اشتر” باشد. ما انتقاد داریم به کسانی که انتقام را تنها گذاشتند و انقلاب را، در فتنه 88با سکوت شان. “مختارنامه” شاید تمام شده باشد، اما خون انتقام، در رگ های فصل انتظار همچنان خواهد جوشید. برای ما هیچ کلمه ای مثل مفهوم “انتقام” بار مثبت ندارد. بعضی لابد خود را آل “آل زبیر” و قیل و قال زبیر می دانند، که این همه از انتقام می هراسند. انتقام، باب مدینه عدل است. مختار یک سریال نبود. مختار، رئال بود. رئال است. واقعیت است. هنوز هست. انقلاب ما ادامه انتقام مختار بود. ادامه خون حسین. ادامه قیام. استمرار انتقام. آن 8سال و این 8ماه نیز. ما انتقام خون مختار را از آشوب گران عاشورا با حماسه 9دی گرفتیم. ما نگذاشتیم منتقم تنها بماند. ما نگذاشتیم جز بیرق علی، بیرقی بر بلندای شهرمان بالا رود. ما فریب “جاء الحق” دوستان جرج سوروس را نخوردیم. ما لعنت فرستادیم بر سران فتنه، از کوچک تا بزرگ شان. از صغیر تا کبیرشان. لعن علی عدوک یا علی. ما نگذاشتیم و نخواهیم گذاشت تاریخ، تکرار شود. بی خود عده ای تیرهای سرگشاده به سوی علی رها کردند. مگر اینجا کوفه است؟! مگر مرده ایم ما؟! “ما می دانیم و تیغ و حلقوم شما، یک مو ز سر علی اگر کم گردد”. انتقام برای ما یک مفهوم است و فتنه گران 88مصداق بارز آل زبیرند. راستی! چه کسانی می خواهند این بار به جای مختار، انتقام را بکشند؟! خط مختار، خط انتقام است و تا “محراب” هست، مبارزه ما با آل زبیر ادامه دارد. ما تازه به ابوعبید خو گرفته بودیم که به شهادت رسید. اربعینی از هفته ها، مهمان آدینه مان بود. ما دل داده بودیم به مختار. به بن کامل. به کیسان. به خنده های ابوعمره. به خطبه های ابوعمره. به آخرین خطبه مختار بالای مسجد کوفه. ما افتخار می کنیم که مختار را هم ناجوان مردانه کشتید. مختار را نمی شد و نمی شود رویاروی کشت. مختار شیعه علی بود، اسیر نام پدر و مادر آل زبیر نبود. رفت به جنگ تزویر، بی حتی لباس رزم. به سخره گرفت همه سرگشاده نویسان تاریخ را. خندید به ریش بی ریشه همه مزورین. همه فتنه گران. همه اصلاح طلبان تاریخ که تاریخ جرئت نکرد فتنه گر بخواندشان، اما مختار، جرئت کرد و با ایشان جنگید تا معلوم شود کذاب چه کسی است. “کذاب” همان فتنه گر ملعونی است که دیروز می گفت در انتخابات تقلب شده و اما امروز می خواهد به نظام برگردد. چه کسی در کذاب بودن سران فتنه شک دارد؟! کذاب، همان فتنه گری است که با مفهوم عدالت مشکل دارد، اما با ما بر سر مصادیق، دعوا می کند. مگر “خط امام” مدعیان دروغین خط امام، سر از کاخ سفید در نیاورد؟! مگر برای اصحاب مجمع ضرار، آمریکا و اسرائیل دست نزد و سوت و هورا نکشید؟! مگر “خط امام” بعضی ها و بعضی ها و بعضی ها چیزی جز “کذب محض” است؟! خط امام، جام زهر نمی دهد به امام، و به این یکی امام، با تیر سرگشاده از کمان اشرافیت، جام زهر تعارف نمی کند. به ما ثابت شد چه کسی کذاب است. چه کسی منافق است. چه کسی مزور است… و چه کسی باعث حمایت جریان ضد روحانیت داریوش همایون از خود شد. مختار اما راست می گفت، چرا که ایستاده به شهادت رسید. اهل سازش و اهل مصلحت و اهل سابقه و اهل ایل و آل، هرگز نمی توانند تا آخرین قطره خون مبارزه کنند. ریختن خون مختار، اما همه آرزوی شان است. حالا مختار به شهادت رسید و مختارنامه تمام شد، اما نامه انتقام دست ما افتاده است. علم انتقام دست ماست. ما از پنجره انتقام، به خورشید انتظار می نگریم. ما منتظر منتقم ایم. مختار توانست انتقام خون ظلمه کربلا را بگیرد، اما ما منتظر منتقمی هستیم که می خواهد از تمام جور و ستم و ظلم و تبعیض و تزویر و دروغ، انتقام بگیرد. تا آن روز، تا دمیدن خورشید، ما دست از دامان ماه مان برنمی داریم. این، بر خفاشان شب پرست در فتنه 88به خوبی ثابت شد. در این مرز و بوم، چون کوفه نیست، هر فتنه ای، جز به یوم الله 9دی ختم نخواهد شد. ما اجازه نمی دهیم این مرکب، به هر ناکس و ناکثی سواری دهد. ما با علی، با عدل، با ولایت، با ملت با خون شهدا و با خون شهیدی به نام مختار ابوعبید ثقفی پیمان بسته ایم که اجازه ندهیم انتقام، تنها بماند. ما اهل کوفه نیستیم، قیام و انتقام و انقلاب تنها بماند. مختار، تنها بماند. هر چند که حریف مختار تنها هم نشدند. غوغایی به پا کرد با یک تن تنها، با یک تن پر تیر، با یک تن پر زخم، که الی الابد برای مان خاطره شد. از این پس آدینه ها برای ما یادآور یک رئال است، نه یک سریال. از آنجا که ملاک برای ما حال فعلی افراد است، باید گفت: “مختار زنده است، چون انتقام زنده است”. *** گوارا باد شهادت، بر تو ای جوان مرد که با تزویر، جانانه جنگیدی… و سینه خیز، دم آخر، تنها و غریب، خودت را رساندی با هر زحمتی بود، جان کندی بود، به محراب علی، تا آرام بگیری در آغوش “فزت و رب الکعبه”… بنازم شهادت نازت را و بدن بی سرت را، اما جناب مختار! در کربلا جایت خالی بود. تو شاید تاب نداشتی خیلی صحنه ها را ببینی. تیر با بدن تو مهربان تر تا کرد، تا چشمان ابالفضل. متاثر از بوسه پیامبر، شمشیر راحت تر برید سر تو را، تا سر “حسین منی و انا من حسین”. گفت: “سری به نیزه بلند است، در برابر زینب، خدا کند که نباشد سر برادر زینب”.
قطعه 26
در جلسه روز یکشنبه 9 مرداد ، 90 مجلس در اولین دستور خود وارد بحث در مورد اشکالی شد که شورای نگهبان به قانونی گرفته بود که عده ای از نمایندگان برای اصلاح قانون انتخابات ماهها قبل ارائه نموده بودند و مدتها وقت جلسات مجلس را اشغال کرده بود. اجمالا بخش اصلی این اصلاحیه قانونی شرط نمایندگی مجلس را داشتن مدرک فوق لیسانس تعیین نموده و نیز یک دوره نمایندگی مجلس را معادل یک مقطع تحصیلی دانسته. به این ترتیب همه کسانی که بخواهند برای انتخابات بعدی نامزد نمایندگی شوند یا باید فوق لیسانس باشند و یا اگر لیسانس دارند باید یک دوره نمایندگی در سابقه شان موجود باشد. اظهر من الشمس است که این مصوبه جلوی ورود بسیاری از واجدین صلاحیت های عمومی به عرصه رقابت برای نمایندگی مجلس را می گیرد و صد البته بیشترین نفع آن شامل حال نمایندگان فعلی مجلس که مدرک تحصیلی شان لیسانس است می شود. با توجه به ایرادات شورای نگهبان این طرح شرم آور دو یا سه نوبت به صحن علنی رفت و برگشت داده شد که آخرین نوبت آن دیروز بود ، متاسفانه رئیس و هیات رئیسه مجلس که تا کنون بر خلاف آیین نامه داخلی با دلایل موهوم چندین طرح و لایحه را متوقف و مسکوت نموده (مثل تجدید نظر در رابطه با انگلیس ، انتقال مقر سازمان ملل و حمایت از خانواده و . . . ) هیچ عکس العملی در برابر این طرح آبرو بر باد ده نشان ندادند. در جلسه دیروز من با استناد به حرفهای شخص رئیس مجلس و نایب رئیس اول آن آقای با هنر که مکررا در جلسات علنی و غیر علنی بیان شده بود و به استناد بند 11 ماده 23 آئین نامه داخلی مجلس به رئیس مجلس تذکر دادم که از به حراج گذاشتن آبروی مجلس برای رفع مشکل نمایندگانی که در دور بعد نمی توانند نامزد شوند پرهیز کند ولی آقای رئیس بر خلاف ماده 110 آیین نامه داخلی که اشعار می دارد:
" قطع کلام ناطق و عدم مراعات سکوت از طرف نمایندگان و هرگونه تهمت و توهین و ایراد گیزیهای شخصی و حرکات و تظاهراتی که موجب بی نظمی مجلس باشد ممنوع است و مرتکب مشمول مجازاتهای مندرج در این آیین نامه خواهد گردید. رئیس مجلس مسئول جلوگیری از این تخلفات است"
مکررا کلام مرا قطع می کرد و به ایراد سخنانی می پرداخت نظیر اینکه عده ای می خواهند مجلس را تخریب کنند! (قضاوت اینکه چه کسانی موجب تخریب و هتک مجلس می شوند با شما)و با این نحو سخن گفتن موجب تحریک اقلیتی از نمایندگان که در هر حال هوادار رئیس هستند می شد و البته آنها که از ترس رو شدن دستشان جرات دو دو گفتن ندارند به جای آن در بین سخنان من با احسنت احسنت گفتن به رئیس و ایجاد سر و صدا مجلس را به بی نظمی می کشاندند. این عده به این نیز اکتفا نکرده و در حالی که من و رئیس جلسه در حال گفتگو بودیم یک عضو هیئت رئیسه که ید طولایی در استمالت و هواداری از رئیس دارد بدون اجازه تریبونش را باز و به من حمله کرد و البته این عمل صد در صد خلاف اخلاق و قانون وی مورد هیچ تذکری از سوی رئیس واقع نشد!!و عضوی دیگر از هیئت رئیسه با مراجعه به جلوی میز من مرا تهدید به کتک زدن نمود!!! که حاضران در آن لحظه شاهد این بودند. معدودی از نمایندگان هم که منافعشان با عدم به سرانجام رسیدن این طرح به خطر می افتد و نمی توانند از نامزدی دور بعد دل بکنند در حالی که من در حال صحبت بودم با مراجعه به جلوی صندلی من اصرار به صرفنظر از تذکر داشتند. لازم به ذکر است که بر خلاف روال مرسوم فیلم این قسمت از جلسه مجلس که به تذکر من مربوط می شد را به دستور هیئت رئیسه به من ندادند . از آنجا که سایت ها و خبرگزاریهای دلبسته به آقای لاریجانی و اصحابش که نمونه رفتارشان را ذکر کردم هر جور خواستند با هر عکس بدون توضیحات به انعکاس این ماجرا پرداختند این پست را به انعکاس ماجرا از قول خودم که طبق معمول هدف حمله شارلاتانیزم رسانه ای قرار گرفتم اختصاص دادم تا مخاطبان برای یافتن حقیقت از دو طرف ماجرا مطلب را شنیده باشند.
وبلاگ مهدی کوچک زاده
به گزارش جهان به نقل از کیهان به تازگی روزنامه انگلیسی گاردین گزارشی را در این زمینه منتشر کرده که فارغ از برخی خلاف گویی های آن جالب توجه است.
این روزنامه با تمرکز بر سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس می نویسد: ژنرال پترائوس مدیرکنونی سازمان سیا علاقه دارد داستانی را از زمانی بازگو کند که یک ژنرال 4 ستاره در عراق بود.
اوایل سال 2008 زمانی که مجادله بین گروه شبه نظامی شیعه از یک طرف و ارتش آمریکا و عراق از طرف دیگر شعله ور بود، به پترائوس یک تلفن داده شد که در آن یک اسم ام اس از سردار ایرانی بود، آن سردار ایرانی از آن به بعد تبدیل به الهه انتقام شد.
این مسیج از فرمانده سپاه قدس، قاسم سلیمانی آمده بود، و توسط یکی از رهبران عراقی منتقل شده بود، در آن پیغام نوشته شده بود؛
«ژنرال پترائوس! شما باید مرا بشناسی، من قاسم سلیمانی هستم، کسی که سیاست های ایران را در عراق، لبنان، غزه و افغانستان تدوین می کند و صد البته سفیر ایران در بغداد نیز عضو سپاه قدس است و کسی که جایگزین او می شود نیز عضو سپاه قدس است.»
گاردین می نویسد: پترائوس بشدت نیاز داشت که به او گوشزد شود، بسیاری از نظامیان آمریکا که با عراقی های شیعه کار می کنند، توسط قاسم سلیمانی و افراد وابسته به سپاه قدس به تحلیل برده می شوند، آنچنان که تلاش های دیپلماسی آمریکا در سایر نقاط خاورمیانه به تحلیل برده می شود، خصوصا در لبنان.
پترائوس سال گذشته به ارگان تحقیقاتی مربوط به جنگ گفت که مشکلی که سلیمانی برای او درست کرده بوده است، چه بوده است.
روزنامه انگلیسی اضافه می کند: قدرت و وجهه قاسم سلیمانی به عنوان کسی که قدرتمندترین بازیگر عرصه منطقه است، در سه سال گذشته کاهش نیافته است و در برخی از مولفه ها، افزایش نیز یافته است.
قدرت ارتباط های سلیمانی طی هفته ها مصاحبه با مقامات عراقی مشخص شده است، برخی از مقامات عراقی او را ستایش می کنند.
به گزارش روزنامه مذکور، «وظیفه سپاه قدس حفاظت از انقلاب و صدور آن به کشورهای اسلامی است. جوامع شیعه نشان داده اند که بسیار مستعد انقلاب هستند و با سپاه قدس همراهی خواهند داشت. البته سپاه قدس متحدان سنی نیز دارد، مانند حماس و غزه».
گاردین نوشت: 8 سال گذشته ما شاهد جنگ بین متحدین و نمایندگان سپاه قدس با ارتش آمریکا بوده ایم که نتیجه آن را اکنون می بینم، چرا که ارتش آمریکا درحال ترک عراق است.
گاردین آنگاه از قول صالح المطلک (از عناصر بعثی و مستخدم سازمان سیا که با استخبارات سعودی نیز همکاری می کند)، نوشت «سلیمانی قدرتش را مستقیماً از [آیت الله] سیدعلی خامنه ای می گیرد. تمام مقامات مهم عراقی سلیمانی را به شکل یک فرشته می بینند و با او رایزنی دارند»
گزارش گاردین حاکی است: یکی از نمایندگان مجلس عراق که از دستیاران ارشد نوری المالکی است، درباره سلیمانی می گوید «او فقط یکبار در این هشت ساله به عراق آمده است، او فردی است که آرام سخن می گوید و منطقی و بسیار مودب است، وقتی با او حرف می زنید، بسیار ساده برخورد می کند.
تا زمانی که پشتوانه او را نشناسید، نمی دانید چه قدرتی دارد، هیچ کسی نمی تواند با او بجنگد».
روزنامه انگلیسی معتقد است: سلیمانی اصلا یک مرد جنگی به نظر نمی رسد، با موهای جوگندمی، لاغر و با لبخندی ملیح! کسانی که او را در سال 2006 و هنگام مسافرتش به بغداد به صورت مخفیانه دیده اند، می گویند او بدون هیچ محافظی تنها به همراه دو نفری که او را دعوت کرده بودند، به همه جا می رفته است.
آمریکایی ها تا زمانی که او به ایران بازمی گردد، از حضور او در عراق خبردار نمی شوند. یکی از مقامات بلندپایه رسمی آمریکا می گوید:
«او مانند قیصر سوزو هراس انگیز است، او همه جا هست و هیچ جا نیست»(!) یک نماینده شیعه و رده بالای مجلس عراق می گوید «او موفق شده است که با تمام گروه های شیعه عراقی در همه سطوح رابطه برقرار کند.
در نشست سال گذشته دمشق که براساس آن نشست، دولت کنونی عراق شکل گرفت، او در میان رهبران ترکیه و سوریه و عراق و حزب الله حضور داشت و همه را مجاب کرد که نوری المالکی را برای بار دوم برگزینند.» حتی رئیس جمهور عراق، جلال طالبانی او را به صورت مرتب ملاقات می کند.
گاردین این را هم متذکر شد که «حتی کسانی که سلیمانی را دوست ندارند، او را فردی با هوش می دانند. بسیاری از مقامات آمریکا که این چند ساله را صرف متوقف کردن کار افراد وفادار به سلیمانی کرده اند، می گویند مایل هستند او را ببینند و معتقدند که مبهوت کارهای او شده اند.
یکی از مقامات بلند پایه ارتش آمریکا دراین باره می گوید: من خیلی ساده از او خواهم پرسید که از ما چه می خواهد؟
گرگیجه گرفتن رسانه های انگلیسی و آمریکایی و انتشار تحلیل هایی آمیخته با تحریف درباره نفوذ منطقه ای جمهوری اسلامی ایران - با محوریت نظامی نشان دادن این نفوذ- در حالی است که اگر سلاح و نظامی گری ابزار نفوذ بود، طبیعتاً اشغالگران آمریکایی باید بیشترین نفوذ را در عراق و افغانستان می داشتند.
واقعیت ماجرا این است که ملت های منطقه برای جمهوری اسلامی اعتبار ویژه ای قائلند و آن را حامی و پشتوانه اقتدار و عزت خود- و نه معارض و مزاحم- می یابند و بسیاری از آرمان های خود را در سیمای انقلاب اسلامی جست وجو می کنند و سلیمانی حامل این پیام است
وبلاگ حدیث یار
یک بار زمان شاه وارد یک مشروب فروشی شدم، با همین عبا و عمامه! دیدم سر تمام میزها مشروب است، یک عدهای مشغول نوشیدن و یک عدهای مست هستند و یک عدّه تازه نشستهاند.
من که وارد شدم صاحب کافه گفت: آقا اشتباه آمدهاید! گفتم: نه برادر، اشتباه نیامدهام، آدرس گرفتم و درست آمدم، مگر
اینجا فلان کافه نیست؟ گفت : چرا ! گفتم: پس من درست آمدم. گفت: فرمایشی دارید؟ گفتم: یک کلام!
آن زمان هم من سی سه سالم بود، جوان بودم! گفتم: من فقط یک کلمه میخواهم به تو بگویم، اما باید اول از تو بپرسم: یهودی هستی:
گفت : نه! مسیحی هستی؟
گفت: نه! مسلمانم!
گفتم: سنی هستی؟
گفت: نه شیعه هستم!
گفتم : پس میتوانم آن یک کلمه را به تو بگویم!
گفت: بگو! گفتم: پروردگار فرموده: مؤمنان پیر، نورِ من هستند و من حیا میکنم که نورم را با آتشم بسوزانم، من خدا دیگر از او حیا میکنم.
گفتم: تو که از شصت سال گذشتی و سر و صورتت پر از سفیدی است، چه می کنی؟
گفت: چکار بکنم؟ تکان عجیبی خورد!.
گفتم: دیروز چقدر آوردی؟ آن زمان،
گفت: هفت هزار تومان! هفت هزار تومان شمردم و
گفتم: این پول مشروب ها، به اینها هم بگو دیگر نخورند و بلند شوند بروند. همه را بیرون کرد. با هم رفتیم تمام مشروب ها را داخل چاه ریختیم. رفتم رفقایم را آوردم یک پولی روی هم گذاشتند، بیست و چهار ساعت نشد که به تعداد دویست نفر دیگ و بشقاب و قاشق و چاقو همه چیز آوردیم!؛ یعنی من صبح این کار را کردم، بعد از ظهر آنجا تابلوی چلوکبابی خورده بود، چلوکباب هم داشت! روز اول هم یک روحانی گفت: دویست پرس چلوکبابش را من میخرم!
بعد هم دیگر چلوکبابی شد!
روزنامه کیهان امروز، شعری از حضرت آیت الله العظمی خامنه ای تقدیم به حضرت امام مهدی(عج) را منشر کرد:
دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است
جان را هوای از قفس تن پریدن است
از بیم مرگ نیست که سرداده ام فغان
بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است
دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم
باری علاج شکر گریبان دریدن است
شامم سیه تر است ز گیسوی سرکشت
خورشید من برآی که وقت دمیدن است
سوی تو این خلاصه گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پرکشیدن است
بگرفت آب و رنگ زفیض حضور تو
هرگل دراین چمن که سزاوار دیدن است
با اهل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیر قصه دل من ناشنیدن است
آن را که لب به دام هوس گشت آشنا
روزی (امین) سزا لب حسرت گزیدن است
به گزارش جهان درباره تهران و ری و زورا که برخی از محدثین آنرا تهران نامیده اند روایاتی زیادی آمده است که بخشی از آنها را محمودی گلپایگانی در کتاب پیرامون ایران و طهران جمع آوری کرده اند.
در همین رابطه در منتخب التواریخ ص 875 آمده است:
امام صادق علیه السلام فرمودند :
ای مفضل ایا میدانی زورا کجا واقع شده است؟
عرض کردم خدا و حجتش داناترند.
فرمود :بدان ای مفضل در حوالی ری کوه سیاهی ست که در دامن ان شهری بنا شده است که طهران نامیده شود و ان است زورا که قصرهایش مثل قصرهای بهشت و زنهایش مثل حور العین است بدان ای مفضل ان زنها متلبس به لباس کفار میشوند ودر هیئت ظالمان میباشند و به محل سکونت شوهر ها کفایت نمیکنند و از ایشان درخواست طلاق میکنند و مردها به مردها و زنها به زنها اکتفا میکنند و مردها شبیه به زنها و زنها شبیه به مردها میشوند پس اگر تو بخواهی دینت را حفظ کنی پس دراین شهر سکونت مکن و مسکن برای خود قرار مده چون محل فتنه است پس از انجا به قله کوهها و از سوراخی به سوراخی مثل روباه و بچه اش فرار کن.
همچنین در مناقب العتره ابن فهد حلی آمده است:
رسول خدا صل الله علیه واله وسلم فرمودند :
وای بر امت من از شورای کبری و شورای صغری
عرض شد این دو شورا چه وقت خواهد بود؟
فرمود شورای کبری بعد از وفات من برای غصب خلافت برادرم و حق دخترم برپا خواهد شدو شورای صغری در غبیت کبری و در زورا (تهران) برای تغییر سنت من و تبدیل احکام واقع خواهد شد.
در کنز العمال ج?? ص ??? نعمان بن بشیر روایت کند که : پیش از ساعت ظهور فتنه هایی بروز میکند همچون اینکه شب تار باشد و شخص در صبح مومن بوده و چون شب فرا رسد کافر گردد و یا شب کند در حالی که مومن بوده و صبح کند در حالی که کافر شده استو گروهی دین و اخلاق خود را هب متاعی ناچیز از دنیا بفروشند.